▂▃▄▅▆▇█▓▒░FROZEN░▒▓█▇▆▅▄▃▂

کوتاه آمده ام مدت هاست ...

▂▃▄▅▆▇█▓▒░FROZEN░▒▓█▇▆▅▄▃▂

کوتاه آمده ام مدت هاست ...

▂▃▄▅▆▇█▓▒░FROZEN░▒▓█▇▆▅▄▃▂
منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ فروردين ۹۶، ۲۲:۵۷ - پشمآلِ پشمآلو
    اضطراب*
نویسندگان

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است


البته نه کاملا ...


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۳۱
جمعی از دوستان

محله ما یک رفتگر داره.صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند

و من هم از ماشین پیاده می شوم و

دستی محترمانه به او می دهم،

حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود.


همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است،

گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم

و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند.

به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم،

جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر،

بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.

تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد.





با تشکر از دوست عزیز :

"Hamidshah "

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۱۳
جمعی از دوستان

شب آرامی بود

می روم در ایوان ، تا بپرسم از خود ،

زندگی یعنی چه !؟



مادرم سینی چایی در دست  ،

گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من

خواهرم ، تکه نانی آورد ،

آمد آنجا ، لب پاشویه نشست ،

به هوای خبر از ماهی ها

دست ها کاسه نمود ، چهره ای گرم در آن کاسه بریخت

و به لبخندی تزئینش کرد

هدیه اش داد ، به چشمان پذیرای دلم

پدرم دفتر شعری آورد ،

تکیه بر پشتی داد ، شعر زیبایی خواند ،

و مرا برد ، به آرامش زیبای یقین 






با خودم می گفتم :

زندگی ، راز بزرگی ست که در ما جاری ست

زندگی ، فاصله ی آمدن و رفتن ماست

رود دنیا ، جاری ست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن ، به همان عریانی ، که به هنگام ورود ، آمده ایم

قصه آمدن و رفتن ما تکراری است

عده ای گریه کنان می آیند

عده ای ، گرم تلاطم هایش

عده ای بغض به لب ، قصد خروج

فرق ما ، مدت این آب تنی است

یا که شاید ، روش غوطه وری

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ، هیچ !!!

زندگی ، باور تبدیل زمان است در اندیشه عمر

زندگی ، جمع طپش های دل است

زندگی ، وزن نگاهی ست ، که در خاطره ها می ماند

زندگی ، بازی نافرجامی است ،

که تو انبوه کنی ، آنچه نمی باید برد

و فراموش شود ، آنچه که ره توشه ماست

شاید این حسرت بیهوده که در دل داری ،

شعله ی گرمی امید  تو را ، خواهد کشت








زندگی ، درک همین اکنون است

زندگی ، شوق رسیدن به همان فردایی ست ، که نخواهد آمد

تو ، نه در دیروزی ، و نه در فردایی

ظرف امروز ، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با ، امید است

زندگی ، بند لطیفی است که بر گردن روح افتاده ست

زندگی ، فرصت همراهی تن با روح است

روح از جنس خدا

و تن ، این مرکب دنیایی از جنس فنا

زندگی ، یاد غریبی ست که در حافظه ی خاک ، به جا می ماند

زندگی ، رخصت یک تجربه است

تا بدانند همه ،

تا تولد باقی ست

می توان گفت خدا امیدش

به رها گشتن انسان ، باقی است







زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه ی برگ

زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود

زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر

زندگی ، باور دریاست در اندیشه ی ماهی ، در تنگ

زندگی ، ترجمه ی روشن خاک است ، در آیینه ی عشق

زندگی ، فهم نفهمیدن هاست

زندگی ، سهم تو از این دنیاست

زندگی ، پنجره ای باز به دنیای وجود





تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست ،

آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم ،

در نبیندیم به نور

 در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل ، برگیریم ،

رو به این پنجره با شوق ، سلامی بکنیم

زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است

سهم من ، هر چه که هست

من به اندازه این سهم نمی اندیشم

وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندیست

شاید این راز ، همان رمز کنار آمدن و سازش با تقدیر است

زندگی شاید ،

شعر پدرم بود ، که خواند

چای مادر ، که مرا گرم نمود

نان خواهر ، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم

زندگی ، زمزمه ی پاک حیات است ، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماست

لحظه ی آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست

من دلم می خواهد ،

 قدر این خاطره را  ، دریابم









AVISA 



۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۲۷
جمعی از دوستان


گاه گاهی آدم انقدر خسته میشه ک ترجیح میده به جای جنگ و دعوا و

توضیح دادن به آدما فقط یک کلمه بگه :

"حق باتوعه "

"تو درست میگی"

"تقصیر من بود"

"ببخشید"

حتی شاید چیزی که در موردت میگه و میگن درست نباشه

اما دیگه حوصله نداری براشون توضیح بدی

دیگه حوصله نداری براشون ثابت کنی که من بد نیستم ...!

شاید بخاطر همه چیز مقصر شناخته بشی و بهت بگن لیاقت نداشتی ...!

اما...

دیگه مهم نیست کی چی میگه :)

لیاقت طی زمان مشخص میشه ...

و "زمان" دوست و دشمن رو آشکار میکنه...

و زمانی که دوست و دشمن آشکار بشه

ممکنه خیلی ها پشیمون بشن ...

اما فقط ممکنه :)


قبلن به این کلمه معتقد بودم که ماه هیچ وقت پشت ابر نمیمونه

ولی الان بهش اعتقاد ندارم :)

وقتی شخصی رو وارد زندان سر پوشیده ی دروغها بکنن دیگه ماه دیده نمیشه

حتی اگه از پشت ابر بیاد بیرون ...

پس فقط یک راه داری !!!

"ســــــــکـــــــــوتـــــــــــ"


 تشکر از دوست عزیز "امیرمحمد" به خاطر تصویر زیباشون ..


AVISA 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۳۸
جمعی از دوستان