▂▃▄▅▆▇█▓▒░FROZEN░▒▓█▇▆▅▄▃▂

کوتاه آمده ام مدت هاست ...

▂▃▄▅▆▇█▓▒░FROZEN░▒▓█▇▆▅▄▃▂

کوتاه آمده ام مدت هاست ...

▂▃▄▅▆▇█▓▒░FROZEN░▒▓█▇▆▅▄▃▂
منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ فروردين ۹۶، ۲۲:۵۷ - پشمآلِ پشمآلو
    اضطراب*
نویسندگان

شب آرامی بود

می روم در ایوان ، تا بپرسم از خود ،

زندگی یعنی چه !؟



مادرم سینی چایی در دست  ،

گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من

خواهرم ، تکه نانی آورد ،

آمد آنجا ، لب پاشویه نشست ،

به هوای خبر از ماهی ها

دست ها کاسه نمود ، چهره ای گرم در آن کاسه بریخت

و به لبخندی تزئینش کرد

هدیه اش داد ، به چشمان پذیرای دلم

پدرم دفتر شعری آورد ،

تکیه بر پشتی داد ، شعر زیبایی خواند ،

و مرا برد ، به آرامش زیبای یقین 






با خودم می گفتم :

زندگی ، راز بزرگی ست که در ما جاری ست

زندگی ، فاصله ی آمدن و رفتن ماست

رود دنیا ، جاری ست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن ، به همان عریانی ، که به هنگام ورود ، آمده ایم

قصه آمدن و رفتن ما تکراری است

عده ای گریه کنان می آیند

عده ای ، گرم تلاطم هایش

عده ای بغض به لب ، قصد خروج

فرق ما ، مدت این آب تنی است

یا که شاید ، روش غوطه وری

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ، هیچ !!!

زندگی ، باور تبدیل زمان است در اندیشه عمر

زندگی ، جمع طپش های دل است

زندگی ، وزن نگاهی ست ، که در خاطره ها می ماند

زندگی ، بازی نافرجامی است ،

که تو انبوه کنی ، آنچه نمی باید برد

و فراموش شود ، آنچه که ره توشه ماست

شاید این حسرت بیهوده که در دل داری ،

شعله ی گرمی امید  تو را ، خواهد کشت








زندگی ، درک همین اکنون است

زندگی ، شوق رسیدن به همان فردایی ست ، که نخواهد آمد

تو ، نه در دیروزی ، و نه در فردایی

ظرف امروز ، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با ، امید است

زندگی ، بند لطیفی است که بر گردن روح افتاده ست

زندگی ، فرصت همراهی تن با روح است

روح از جنس خدا

و تن ، این مرکب دنیایی از جنس فنا

زندگی ، یاد غریبی ست که در حافظه ی خاک ، به جا می ماند

زندگی ، رخصت یک تجربه است

تا بدانند همه ،

تا تولد باقی ست

می توان گفت خدا امیدش

به رها گشتن انسان ، باقی است







زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه ی برگ

زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود

زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر

زندگی ، باور دریاست در اندیشه ی ماهی ، در تنگ

زندگی ، ترجمه ی روشن خاک است ، در آیینه ی عشق

زندگی ، فهم نفهمیدن هاست

زندگی ، سهم تو از این دنیاست

زندگی ، پنجره ای باز به دنیای وجود





تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست ،

آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم ،

در نبیندیم به نور

 در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل ، برگیریم ،

رو به این پنجره با شوق ، سلامی بکنیم

زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است

سهم من ، هر چه که هست

من به اندازه این سهم نمی اندیشم

وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندیست

شاید این راز ، همان رمز کنار آمدن و سازش با تقدیر است

زندگی شاید ،

شعر پدرم بود ، که خواند

چای مادر ، که مرا گرم نمود

نان خواهر ، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم

زندگی ، زمزمه ی پاک حیات است ، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماست

لحظه ی آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست

من دلم می خواهد ،

 قدر این خاطره را  ، دریابم









AVISA 



۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۲۷
جمعی از دوستان


گاه گاهی آدم انقدر خسته میشه ک ترجیح میده به جای جنگ و دعوا و

توضیح دادن به آدما فقط یک کلمه بگه :

"حق باتوعه "

"تو درست میگی"

"تقصیر من بود"

"ببخشید"

حتی شاید چیزی که در موردت میگه و میگن درست نباشه

اما دیگه حوصله نداری براشون توضیح بدی

دیگه حوصله نداری براشون ثابت کنی که من بد نیستم ...!

شاید بخاطر همه چیز مقصر شناخته بشی و بهت بگن لیاقت نداشتی ...!

اما...

دیگه مهم نیست کی چی میگه :)

لیاقت طی زمان مشخص میشه ...

و "زمان" دوست و دشمن رو آشکار میکنه...

و زمانی که دوست و دشمن آشکار بشه

ممکنه خیلی ها پشیمون بشن ...

اما فقط ممکنه :)


قبلن به این کلمه معتقد بودم که ماه هیچ وقت پشت ابر نمیمونه

ولی الان بهش اعتقاد ندارم :)

وقتی شخصی رو وارد زندان سر پوشیده ی دروغها بکنن دیگه ماه دیده نمیشه

حتی اگه از پشت ابر بیاد بیرون ...

پس فقط یک راه داری !!!

"ســــــــکـــــــــوتـــــــــــ"


 تشکر از دوست عزیز "امیرمحمد" به خاطر تصویر زیباشون ..


AVISA 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۳۸
جمعی از دوستان

گه گاهی از همه چیز زده میشم !

میخوام برگردم به دوران قدیم

و خیلی از اشتباهاتمو جبران کنم ...

گاهی با وجود اینکه الان در موقعیت خوبی هستم دلم میخواد جامو با خیلی ها عوض کنم ...


گاهی ناشکری تمام وجودمو میگیره

و ناخواسته به جای سپاس

ناسپاسی میکنم !


گاهی میترسم از خودم ...

از اینکه بخوام به کسی صدمه بزنم یا ناخواسته خودم به خودم صدمه بزنم

گاهی دلم میخواد فرار کنم

از خودم

از موقعیتم

و از دوستانم


گاهی پرم از حرف هایی که میخوام به خیلیا بزنم

اما

اما

اما

باگفتنشون فقط از دستشون میدم ...


شاید این خودخواهیه که من برای نگه داشتن دوستانم به اونها دروغ میگم...

اما

چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه ...




نمیدونم چرا مینویسم ....

شاید فقط رفع نیازه ....


AVISA 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۰۶
جمعی از دوستان

به نام خدا

امروز میخوام بنویسم ...

یکم دردو دل ...

نمیگم زیاد عمر کردم و تجربه ی زیادی دارم ، نمیگم مدت زیادی درد کشیدم یا خستم از زندگی ...

نه :)

میخوام بگم به زندگیم امید دارم

میخوام بگم حتی اگه سختی هم بوده

دردی کشیدم

ناراحت شدم

افسوس خوردم

اگه شب تا صبح گریه کردم تا صبح تا شب جلوی کسی گریه نکنم

اگه مدتی ناراحت بودم

اگه ...

اگه...

اگه...

و خیلی اگه های دیگه

الان چیز مهمی رو بدست آوردم

بهش میگن "تجربه"

یاد گرفتم اگه "محبتی" میکنم "بی منت" باشه

اگه به کسی چیزی میبخشم منتظر تلافی نباشم

یاد گرفتم دوست داشته باشم همرو بی قیدو شرط حتی اگه اونا منو دوس ندارن ...

کاری که خدا با ما میکنه :)

یاد گرفتم اگه کسی منو دور زد

حتی اگه بهترین موقعیتشو داشتم که دورش بزنم و تلافی کنم

اینکارو نکنم

من درس بزرگی گرفتم و به اینم رسیدم که

وقتی کسی اشتباهی در حقم انجام داد ببخشمش

واز گناهش بگذرم

ولی اینا باعث نمیشه ک اجازه بدم برگرده !

هیچ برگشتی وجود نداره ...

کسی که رفت به حرمت دلی که برد !

حق بازگشت ندارد ...


شاید مدت زیادی رو اشک ریختم برای رفتن عزیزی

اما بعد قوی ترم کرد

دوباره لبخند زدم

و دوباره شدم همون ادم قبلی

البته شاید کمی دلسرد تر

بی مهر تر

آرام تر از همیشه :)

شاید لبخندم کسی رو خوشحال کنه ولی دیگه کسی صدای قه قه هامو نمیشنومه ...

پر از احساسم ولی

به هرکسی نشون نمیدم :)

محبت میکنم از ته قلب ولی

به زبون نمیارم

اگر میخواست میفهمید

اگر بخواد و اگر من را درک کنه

میفهمه و اگر بفهمه هرگز من رو ترک نمیکنه

ولی اگر نفهمه بعدها خواهد فهمید

زمانی که خیلی دیره

دیر دیر ...




نمیدونم کسی حوصله میکنه نوشته های من رو بخونه ؟

نه شاید این مطالب هرگز خونده نشه

نمینویسم که خونده بشه

اما باید بنویسم

تا تموم

بشه

.

AVISA 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۵۴
جمعی از دوستان


چیزی ب اسم خیانت وجود ندارد...

ب اسم خریت وجود داره...

تویی ک زیادیی اعتماد میکنی...

و

"اونی ک سو استفاده میکنه"





AVISA 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۵۹
جمعی از دوستان



AVISA 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۳۱
جمعی از دوستان







 آرتمیــــــز

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۳ ، ۲۲:۳۰
جمعی از دوستان



 آرتمیــــــز
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۳ ، ۲۲:۱۹
جمعی از دوستان

                                                             ヽ(´ー`)人(´∇`)人(`Д´)ノ      


مبارک بادت این روز جهانی

که نوشیدی شراب زندگانی

بدنیا آمدی لپّت تپل بود

ولیکن معده ات همواره شل بود

عمو،خاله،مامان،دائی و عمّه

بگفتن تخته اش انگار کمّه

ولی بخت زمان گردید یارت

همان تخته، بشد بازار کارت

که هم هالو و هم استاد گشتی

به چشم حاسدانت خار گشتی

خدا یارت بوَد ای دوست جونی

ایشالا تا ۱۲۰ سال بمونی

 






آرتمیِِِــــــز


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۳ ، ۱۷:۴۳
جمعی از دوستان
چو گلها سراپا نشاط و شوری
تولّدت مبارک، تولّدت مبارک
بهار امیدی همه سروری
تولّدت مبارک، تولّدت مبارک

گل من چشم دلم از تو روشن
شکفتی زیباتر از گل به گلشن
نشستی چون لاله در باغ هستی
تویی تو بهانه ی هستی من

دور از هر بلای خزانی بمانی
با شور و نشاط جوانی بمانی
گل باشی که در جمع یاران نشینی
در عالم به جز روز شادی نبینی

چو گلها سراپا نشاط و شوری
تولّدت مبارک، تولّدت مبارک
بهار امیدی همه سروری
تولّدت مبارک، تولّدت مبارک

گل من چشم دلم از تو روشن
شکفتی زیباتر از گل به گلشن
نشستی چون لاله در باغ هستی
تویی تو بهانه ی هستی من

دور از هر بلای خزانی بمانی
با شور و نشاط جوانی بمانی
گل باشی که در جمع یاران نشینی
در عالم به جز روز شادی نبینی






                                                                      آرتمیــــــــــز

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۳ ، ۱۷:۰۲
جمعی از دوستان