"آنچه حوصله مرا سرآورده است و بیشتر از همه رنجه ام میدارد ، این زندان از هم گسیخته تنم است. من از اینکه بیش از این در چنین قفس تنگی محبوس باشم در عذابم. میخواهم هرچه زودتر از این تنگا به در آیم و به سرای پرشکوه جاودانگی بشتابم و در آنجا برای همیشه آسوده و آزاد باشم. نمیخواهم که با چشمانی اشک آلود و از پس دیوارهای یک قلب شکسته و خرد شده نگران سعادت ابدی باشم ، بلکه میخواهم هرچه زودتر رخت از این محنت سرا برکشم و فرشته ی خوشبختی و سعادت جاویدانی را در آغوش گیرم. من بالاتر و برتر از همه شما خواهم بود!"
هیچــــوَقت نِمیبَخشَمِـــــت بِخـــــاطرِ زَمانهایی که بایَد میبـــــوُدی و نَبـــوُدی بِخـــــاطِرِ روُزهایی که بی دَلیــــل آزارَم دادی بِخــــاطِرِ شَبهــــایی که بَرات اَشــــک ریختَم و نَدیدی بِخــــاطِرِ حِــــــسّی که به بازیش گِرِفتـــــی بِخــــاطِرِ تَمومِ بی تَوَجهی هـــــات بـــــِخاطِرِ بُغضهایی که بایَد دَرکِشون میکَردی و نَکَردی بِخــــاطِرِ تَمومِ فَریادهایی که نَشنیده گِرِفتی بِخــــاطِرِ اِشتباهاتی که اَزشون گِلِه کَردَم و نَفَهمیدی بِخــــاطِرِ غُروُرِ شِکَسته ـِم« غرور شکسته ام » نِفرینِت نِمیکُنَم، چون یه زموُنی دوسِـــــتم داشتی امّا اَز خُدا میخوام که هیچوَقت کَــــسی به اَندازه ی مَن دوستِت نَداشته باشه اَز خُدا میخوام که روزی کَسی تَمومِ کارهایی که با دِلَـــــم کَردی رو با دِلِت بُکُنه هَمیـــــــن.......
امروز با سر و صدای مامان بابام از خواب پریدم
رفتم بیرون میپرسم چی شده !؟
بابام میگه من دیشب خواب دیدم یه زن دیگه گرفتم
واسه مامانت تعریف کردم ،
اونم گیر داده باید همین الان بخوابی و طلاقش بدی
خــــــــیلی ســـخــتـــه نصفه شبــــی بغض گـــــلوتو بگیــــــره و
دلتنگــــــش بشـــی فکــــــــر کنی شایـــــــد مثل قدیمـــا باز هم یه
اس بده گاه و بی گاه و بپرسه خوابی یا بیداری؟. . . ولـــــــی بــاید قبول
کنی اون هیــــــــچوقت برنمیگرده.
"آنچه حوصله مرا سرآورده است و بیشتر از همه رنجه ام میدارد ، این زندان از هم گسیخته تنم است.
من از اینکه بیش از این در چنین قفس تنگی محبوس باشم در عذابم.
میخواهم هرچه زودتر از این تنگا به در آیم و به سرای پرشکوه جاودانگی بشتابم و در آنجا برای همیشه آسوده و آزاد باشم.
نمیخواهم که با چشمانی اشک آلود و از پس دیوارهای یک قلب شکسته و خرد شده نگران سعادت ابدی باشم ، بلکه میخواهم هرچه زودتر رخت از این محنت سرا برکشم و فرشته ی خوشبختی و سعادت جاویدانی را در آغوش گیرم.
من بالاتر و برتر از همه شما خواهم بود!"